امیر ضعیفی

❤️ چه شد که بار دگر یاد آشنا کردی ؟

امیر ضعیفی

❤️ چه شد که بار دگر یاد آشنا کردی ؟

امیر ضعیفی

من نور پاکم ای پسر نه مشت خاکم مختصر

آخر صدف من نیستم من در شهوار آمدم

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

۱۸ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۲
  • ۰

بــــه نــــام خـــــدا
 با توجه به اینکه بسیار نزدیک امتحانات هستیم ، این پست را برای موفقیت شما قرار میدهم . بیشتر نمراتی که میگیریم حاصل دسترنج و درس خواندن ماست . دانشمندان نیز میگویند ، اگر بدانیم چگونه بخوانیم ، میتوانیم موفق شویم .

  • امیر ضعیـفی
  • ۲
  • ۰

خداحافظی تلخ

به خداحافظیِ تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد

لب تو میوه ی ممنوع، ولی لب هایم
هر چه از طعمِ لب سرخ تو دل کند نشد

بی قرار توئم و در دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن، عادت کم حوصله هاست

با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر
هیچ کس، هیچ کس اینجا به تو مانند نشد

هر کسی در دل من جایِ خودش را دارد
جانشین تو در این سینه، «خداوند» نشد

خاطرات تو و دنیای مرا سوزاندند
تا فراموش شود یادِ تو، هر چند نشد

من دهان باز نکردم که نرنجی از من
مثل زخمی که لبش باز به لبخند نشد

بی قرار توئم و در دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن، عادت کم حوصله هاست

 


دریافت

  • امیر ضعیـفی
  • ۱
  • ۰

ماه پیشونی

میون این همه سرگردونی ، دل من گرفته ماه پیشونی

بیا باز دوباره بی تابم کن ، منو تو رنگ چشمات خوابم کن

نگو قصه آخرش مرگ منه ، داره چشمات منو آتش میزنه

نگو از تلخی دنیا سیرم ، نگو میرم، نگو که می میرم

ای گل بهار ام، دشت لاله زارم ، قلب داغدارم، سنگ بی مزارم

درد ماندگارم، روز ناگذارم ، زخم بی شمارم، زهر روزگارم

خنده هام و با تو از نو ساختم ، باز به حرف های تو دل می باختم

میون این همه سرگردونی ، اومدم تو قلب تو مهمونی

بی ستون قلب مو می کندم ، شکل خنده هات شدم میخندم

چشم هات از صدتا غزل بهتر شد ، خنده هات غنچه ولی پرپر شد

ای گل بهارم دشت لاله زارم ، قلب داغدارم سنگ بی مزارم

درد موندگارم روزگذارم ، زخم بی شمارم زهر روزگارم



دریافت

  • امیر ضعیـفی
  • ۲
  • ۰

 از آن بهار تا این بهار آموخته ام که ...
بیشتر عشق بورزم و تنفر و بدی ها رو از خود دور کنم؛
یاد گرفتم انسان در زندگی میتواند دوباره متولد شود و بهاری زیبا تر خلق کند؛
یاد گرفتم با چشمانی باز تر به زیبایی ها اطرافم توجه کنم از اواز پرندگان از نوازش گلها و غذا دادن به حیوانات لذت ببرم؛
یاد گرفتم شاد باشم لبخند بزنم چرا که وقتی به زندگی لبخند میزنم وقتی که به گل لبخند میزنم انعکاس و بازتاب خنده ام را در زندگی و گل میبینم؛
یاد گرفتم سختی درد هایی را که تحمل کردم  پیش زمینه ای برای آگاهی بیشتر بوده است و با درد ها طعم شیرین زندگی کردن  و عشق ورزیدن را درک کرده ام؛
اگرچه برای ابراز دوست داشتن به یک دوست ، گلی را چیده ام اما از ان دوست آموختم که گل را نباید چید بلکه باید نوازش کرد حتی اگر خود کاشته باشی زیرا هیچ کس مالک گلی نیست چه بسا که نگهبان گلی است که کاشته است ...      

 

  • امیر ضعیـفی